قصه کودکانه " سوپ میخ "

در یک بعد از ظهر زمستانی، مرد فقیری، درِ یکی از خانه های دهکده را زد و درخواست کرد تا شب را آن جا بماند. پیر زن صاحب خانه، غرولندی کرد و گفت: « باشه، اما انتظار غذا نداشته باش؛ چون انبار من از کف دست تو هم پاک تره. »
نویسنده: فیلیپ هاوتورن
تصویرگر: ساناز کریمی طاری
برای خواندن این داستان زیبا به ادامه مطلب بروید ...
برای دیدن این صفحات در ابعاد بزرگتر روی عکس های بالا کلیک کنید
منتشر شده در شماره 8 نبات کوچولو - صفحات 12 الی 15
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت توسط کامپی دامپی
|




در این وبلاگ بعضی داستان ها ، اشعار و بازی های چاپ شده در شماره های قبل نبات کوچولو درج می گردد.