در یک بعد از ظهر زمستانی، مرد فقیری، درِ یکی از خانه های دهکده را زد و درخواست کرد تا شب را آن جا بماند. پیر زن صاحب خانه، غرولندی کرد و گفت: « باشه، اما انتظار غذا نداشته باش؛ چون انبار من از کف دست تو هم پاک تره. »

نویسنده: فیلیپ هاوتورن

تصویرگر: ساناز کریمی طاری

برای خواندن این داستان زیبا به ادامه مطلب بروید ...


برای دیدن این صفحات در ابعاد بزرگتر روی عکس های بالا کلیک کنید

منتشر شده در شماره 8 نبات کوچولو - صفحات 12 الی 15