قصه نی نی غوله " عسل "
 بابا غوله چند تا زنبور دید. زبانش را دور دهنش چرخاند و گفت: « به به عسل! » باباغوله با نی نی غوله دنبال زنبورها رفتند تا لانه شان را پیدا کردند.
 
 
   
          
   
 
باباغوله خواست عسل بردارد. زنبور ها دنبالش دویدند و او را نیش زدند. جای نیش زنبورها باد کرد و باد کرد. آن وقت باباغوله از غول هم غول تر شد.

نویسنده: افسانه شعبان نژاد تصویرگر: ساناز کریمی طاری منبع : ماهنامه نبات کوچولو - شماره 6 (خردسال)
صفحه 12
نظرت رو در مورد شعر بالا به ما بگو 
اگر به نظرت خوب بود         (: 12-36 
اگر به نظرت خوب نبود         ): 12-36 
رو به 3000211821 پیامک کن
       + نوشته شده در شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۰ ساعت  توسط ویشا
        | 
       
   
	  در این وبلاگ بعضی داستان ها ، اشعار و بازی های چاپ شده در شماره های قبل نبات کوچولو درج می گردد.