شعر کودکانه " خواب شتر "

هوا گرم و شتر بی حال و خسته
به زیر سایه ی نخلی نشسته
دو چشمش بسته بود و خواب می دید
دوباره خواب دشت و آب می دید
چه شیرین بود خواب پنبه زاران
نه باری بود و نه چوب شتربان

در آن جا می چرید و شادمان بود
زِ لب هایش روان آب دهان بود
شتربان آمد و فریاد زد هِی
بجنب از جا شتر جان خواب تا کِی
زبان بسته پرید از خواب شیرین
دوباره خواند این آواز غمگین
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گَهی لُف لُف خورد گَه دانه دانه
شاهر: مهری ماهوتی
تصویرگر: سایه خانقلی

به زیر سایه ی نخلی نشسته
دو چشمش بسته بود و خواب می دید
دوباره خواب دشت و آب می دید
چه شیرین بود خواب پنبه زاران
نه باری بود و نه چوب شتربان

در آن جا می چرید و شادمان بود
زِ لب هایش روان آب دهان بود
شتربان آمد و فریاد زد هِی
بجنب از جا شتر جان خواب تا کِی
زبان بسته پرید از خواب شیرین
دوباره خواند این آواز غمگین
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گَهی لُف لُف خورد گَه دانه دانه
شاهر: مهری ماهوتی
تصویرگر: سایه خانقلی

منبع : ماهنامه نبات کوچولو - شماره 5 (گروه سنی 6 تا 8 سال - نوآموز)
صفحات 22 و 23
       + نوشته شده در پنجشنبه یکم دی ۱۳۹۰ ساعت  توسط ویشا
        | 
       
   
 در این وبلاگ بعضی داستان ها ، اشعار و بازی های چاپ شده در شماره های قبل نبات کوچولو درج می گردد.
	  در این وبلاگ بعضی داستان ها ، اشعار و بازی های چاپ شده در شماره های قبل نبات کوچولو درج می گردد.